(بدون عنوان)
و صدای باران امدان جا که شب از ضربه ی خورشید اشک در چمانش دوید و خون چکید از رخساره اش... شب، شب شد و من هنوزدر پی تو کوچه باغ ها را با چراغ می گردم
View Articleدلتنگی
برای بادِ ان بیرون که دست تکان می دهم، چیزی می دود توی رگ هایم. یا نه! انگار می پرد توی رگ هایم. دل ام می خواهد تاق باز روی زمین ولو شوم و به اواز .... چقدر کلیشه ان بیرون هست... هیهات... بویِ جویِ...
View Articleبازی کلمات یا شاعرانگی لغات
غَلت می خورد در سرطانِ کلمه هانگاه مایوسِ شاعرانگی های دردآلودِ تومیان تلاطم اضطراب و اضطرارو نفرین اخر شبِ همسایه ی مغمومکه قی می کند همه ی حجم وجودش را در یک اهسته نَفسِ تب...
View Articleپدر
همیشه برای من جای تعجب و شگفتی است این رفتار اعجاب انگیزی که این کودکان عجیب با پدرم دارند. گاه از خود می پرسم مگر پدرم برای انها چه می کند که انچنان مومنانه دوست اش می دارند؟؟ و به هیچ جوابی نمی رسم...
View Articleو ما دوباره سبز می شویم
خاطره ات را در تیرگی ابرها اشفته مکنعاقبتدوبارهباران خواهد باریدو مادوباره«سبز » خواهیم شد...---------با یادی از خسروگلسرخی:گیرم که در باورتان به خاک نشسته امو ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم...
View Article(بدون عنوان)
چه زود می گذردساعتهای دقایقی که با تو سر می کنم...سالهاست که رفته ایو سلولهای بنیادینمغزمن هنوزسردرگم لذت ان چند لحظه نگاه عامدانه ی توست... چه می کنی با دل خسته ی منای حجم تنت ژنهای تکامل یافته تنهایی...
View Articleدر تابستان نگاه تو...
یک طرح...زمستان امده است اما من هنوز لباس گرم نمی پوشم.......از ژاکت نبوشیدهو آویخته بر دارم می فهممکه هنوزحوالی خیال توفصل، فصلِ گرماست...
View Articleراز رنگ ها...
من رازِ رنگ ها را می دانمو سفیدی خورشید* راوقتی که از قلب کوچک ات می تابدمن رازِ رنگ ها را فهمیده اموقتی که با ابی دریایِ نگاهبه تو می گویم که «دوستت دارم»و سرخیِ شعله گون هماغوشی راوقتی...
View Article(بدون عنوان)
و زندگی«زندگی که چیزی نیست/ که چیزی نبوده است...» (س.ع.صالحی) زندگی چیست!؟دانه ای برف بر تابه ی نان؟قطره ای باران بر دریای بی کران؟یا یکی حرف از دلی پُر...
View Articleطبیعتِ قامتِ تو
طبیعت را پشت سر نهاده ایو بهار راسبز قامت توست که در درخت شکوفه می بندد!
View ArticleArticle 9
و صدای باران امد ان جا که شب از ضربه ی خورشید اشک در چمانش دوید و خون چکید از رخساره اش... شب، ...
View Articleدلتنگی
برای بادِ ان بیرون که دست تکان می دهم، چیزی می دود توی رگ هایم. یا نه! انگار می پرد ...
View Articleبازی کلمات یا شاعرانگی لغات
غَلت می خورد در سرطانِ کلمه ها نگاه مایوسِ شاعرانگی های دردآلودِ تو میان تلاطم اضطراب و اضطرار و نفرین اخر شبِ ...
View Articleپدر
همیشه برای من جای تعجب و شگفتی است این رفتار اعجاب انگیزی که این کودکان عجیب با پدرم دارند. گاه ...
View Articleو ما دوباره سبز می شویم
خاطره ات را در تیرگی ابرها اشفته مکن عاقبت دوباره باران خواهد بارید و ما دوباره «سبز » خواهیم شد... --------- با یادی از خسروگلسرخی: گیرم که در باورتان ...
View ArticleArticle 4
چه زود می گذرد ساعتهای دقایقی که با تو سر می کنم... سالهاست که رفته ای و سلولهای بنیادینمغز من هنوز سردرگم لذت ان ...
View Articleدر تابستان نگاه تو...
یک طرح... زمستان امده است اما من هنوز لباس گرم نمی پوشم... .... از ژاکت نبوشیده و آویخته بر دارم می فهمم که هنوز حوالی خیال ...
View Articleراز رنگ ها...
من رازِ رنگ ها را می دانم و سفیدی خورشید* را وقتی که از قلب کوچک ات می تابد من رازِ رنگ ها ...
View ArticleArticle 1
و زندگی «زندگی که چیزی نیست/ که چیزی نبوده است...» (س.ع.صالحی) زندگی چیست!؟ دانه ای برف بر تابه ی نان؟ قطره ای باران بر ...
View Articleطبیعتِ قامتِ تو
طبیعت را پشت سر نهاده ای و بهار را سبز قامت توست که در درخت شکوفه می بندد!
View Article
More Pages to Explore .....